دعا کنیم مرد غروب جمعه خاکشونو دوباره پس بگیره...
گله ی کرکسا بازم رسیدند انگار جنازه های تازه دیدند
به اسم هم میاد یه جای نزدیک باز نفس یه ملت رو بریدند
صلح اونا در حد یه نماده یعنی یه ملیون لشکره پیاده
هر جا ببینیم یه کم اختلافه از ته این غیرتشون غلافه
دو تا مثلث روی هم می خوابن اسم یه شهره تازه روش میذارن
دو تا مثلث یعنی ترس و زندون دشمن بچه ها لبای خندون
می گن کمین کرده تو این حوالی اوشون غشی کرده با خوش خیالی
خیمه زدند یه شهر و دشت زیتون غنچه ها رو کندند با چنگ و دندون
آی آدما پاشین که خیلی دیره مزرعه ی زیتون داره میمیره
دعا کنیم مرد غروب جمعه خاکشونو دوباره پس بگیره...
+ نوشته شده در شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۹ ساعت 16:9 توسط سلام
|